معلمی، بازیگری و نَفَس گرم تماشاگر

ساخت وبلاگ

قبلاً توی این مطلب، یه چیزایی در خصوص ارتباط معلمی و بازیگری نوشته بودم اما بسطش ندادم و گذرا ازش عبور کردم، الان میخام یه کم بیشتر در خصوصش صحبت کنم.

دیدید بازیگرای تئاتر از چیزی حرف میزنن به اسم نَفَسِ گرم تماشاگر و میگن ارتباط چهره به چهره با مخاطب چیزیه که توی سینما نیست یا بازیکنان فوتبال و بازیگرای سینما از چیزی حرف میزنن به اسم محبت مردم و همش میگن ما خاک پای مردمیم و از این حرفا؟

معلمی هم یه ارتباطی با این عوالِم داره. دیدید بعضی دانشجوا میان اون جلو کنار معلم وامیستن کنفرانس بدن یا حتی توی همون دانشجوا که نشستن طرف خطاب معلم قرار میگیرن و میخان جواب بدن یه استرس خیلی بدی میگیرن و اصلاً همون حرف معمولی خودشونم نمیتونن بزنن دیگه؟ این بخاطر اینه که با جادوی جلوی جمع بودن آشنا نیستن.

وقتی اون جلو وامیستی و چهل نفر آدم با ذهن آماده بهت خیره میشن و اصن اونجان که حرفای تو رو بشنون و تو میتونی با تک تکشون شوخی کنی و حرف بزنی و از ذهنیتشون خبردار بشی و باهاشون دیالوگ برقرار کنی و کنترل اوضاع هم دست خودته یه حس جادویی هست واقعاً که توی هیچ جا پیدا نمیشه.

بازیگر تئاتر رو در نظر بگیرید که از نظر ارتباط چهره به چهره، نزدیکترین حس رو داره به این موضوع. اما باز تجربه‌ی معلمی یه چیز خیلی فراتری هست نسبت به اون. چون بازیگر تئاتر، یه نقشی بازی میکنه، حرفا و دیالوگهای خودشو میگه و میره و فوقش اون آخر تئاتر، اگر خوب نقششو بازی کرده باشه مردم یه چند دقیقه سر پا واسش دست بزنن، اما ارتباطش در همین حد میمونه. چنین مجالی نیست که چهره به چهره حرف خودشو بزنه و جواب مردمو بشنوه و باهاشون دیالوگ دو جانبه برقرار کنه و حسی که داره رو به اونا منتقل کنه و از حس اونا تاثیر بپذیره در لحظه.

بازیکنای فوتبال توی یه استادیوم مملو از جمعیت رو در نظر بگیرید. دیدید که خیلی از بازیکنای فوتبال میگن بازی کردن توی استادیوم آزادی با صد هزار نفر جمعیت یه حسی داره که هیچ جای دنیا پیدا نمیشه؟ بخاطر همین موضوع هست. جادوی بودن جلوی جمع. اما اونم حتی به کاملیِ تجربه‌ی معلم بودن نیست. فکر کن شما توی استادیوم آزادی با صد هزار نفر جمعیت یه گل بزنی و همه یک دفعه از جا بپرن و خوشحالی کنن. درسته یه حس خیلی بزرگیه اما باز تو که گُل زدی فقط میبینی که صد هزار نفر جمعیت دورت دارن خوشحالی میکنن - که در نوع خودش خیلی خوبه - اما ارتباط روحی و انسانی و دیالوگ که باهاشون نداری، مگر توی فضای مجازی و توی پیجت بیان باهات حرف بزنن که اونم بدیای خاص خودش رو داره و در کل خیلی فرق داره با ارتباط چهره به چهره و انسانی که توی معلمی هست.

این دیالوگ برقرار کردن و تبادل نظر کردن و خودتو و نظراتتو به رأی گذاشتن و اثر گذاشتن روی آدمای دیگه - اونم جوونا که خیلی منعطف و خاضع در برابر منطق هستن خیلی وقتا و تعصبات و جاهلیتهای رسوب کرده و سنگ شده رو ندارن - و از اونا اثر پذیرفتن و جلوی جمع بودن و با نَفَسِ تماشاگر نفس کشیدن به نظر من بهههههترین جنبه‌ی معلمی هست و فرصتی هست که خدا وقتی دوست داشته باشه در اختیارت میذاره. باید تا میتونی از این فرصت، خوب استفاده کنی تا خدای نکرده خدا ازت نگیردش.

+ خیلی وقتا هست قبل از ورود به کلاس، به هر دلیل از نظر عاطفی و احساسی توی وضعیت خوبی نیستم و خُلقم تنگه، اما به محض اینکه میرم اون جلو می‌شینم و اون جادو احاطه میکنه منو و دانشجوا چند تا شوخی باهام میکنن همه چی یادم میره و میشم همون آدمی که باید باشم.

+ خوبیش اینه دانشجوا هم چون 90 درصد اوقات منو سر حال دیدن حتی توی همون ده درصدی هم که من حالم خوب نیست باز مث همون نود درصد روم حساب میکنن و چون فکر میکنن من حالم خوبه شروع میکنن شیطونی و شوخی و منم خودبخود حالم خوب میشه در خصوص تاریخ تشکیل کلاس‌ها در دانشگاه آزاد خرم‌آباد...

ما را در سایت در خصوص تاریخ تشکیل کلاس‌ها در دانشگاه آزاد خرم‌آباد دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 5snshahrokhie بازدید : 33 تاريخ : پنجشنبه 14 دی 1402 ساعت: 11:44